تحلیل انتقادی رویکرد فقه سنتی نص گرا به حقوق زنان (مورد پژوهی حق زن در نگاه به خواستگار) / علی شفیعی
چکیده:
زنان بهعنوان نیمی از جامعه انسانی در جهان گذشته از شخصیت انسانی و جایگاه اجتماعی و حقوقی بسیار کمرنگ برخوردار بودهاند که جهان جدید تلاشی سترگ و ستودنی را برای احیاء شخصیت حقیقی ایشان و به تبع آن جایگاه و شخصیت حقوقی و اجتماعی آنان را آغاز کرده و نسیم آن در جامعه پیرامونی ما نیز وزیدن گرفته است.
این توجه ویژه به مقوله حقوق زنان بهعنوان یک مسئله؛ منجر به بازخوانی رهآورد فقهی فقیهان پیشین توسط پارهای از فقیهان معاصر و پیشنهاد توسعه این بازخوانیها در دیگر حوزههای مرتبط با فقه؛ توسط پژوهشگران حوزه فقه گردیده که فرصتی مغتنم برای سرعت بخشیدن به نهادینه کردن حقوق حداکثری زنان در جامعه است.
حقوق زنان در فقه شیعی در یک نگاه و داوری پسینی و در یک تقسیم کلان به دو رویکرد عمده تقسیم میشود: رویکرد اصولگرایی یا سنت گرایانه؛ رویکرد تجددگرایانه و نواندیشانه که هر یک از این دو رویکردِ کلان؛ زیر رویکردها یا خُرده رویکردهایی دارند که باید در پژوهشی فراختر به آنها پرداخته شود.
در این مقاله پس از تحلیل انتقادی رویکرد فقه سنتی نص گرا به حقوق زنان بهعنوان نمونه از فرع فقهی «نگاه دختر و پسر به یکدیگر در مجلس خواستگاری» سخن خواهد رفت تا نشان داده شود که رویکرد نصگرایی که زیرمجموعه فقه سنتی است در مقوله حقوق زنان با چه چالشهایی مواجهه است.
کلیدواژه:
تحلیل انتقادی، فقه سنتی، فقه نصگرا، حقوق زنان، خواستگاری.
چکیده:
شهروندی اجتماعی یکی از سه شهروندی مطرح شده از سوی مارشال است که امروز اساس حقوق اجتماعی شهروندان تا حدی بر آن استوار است. از رویکرد اجتماعی شهروندی اجتماعی قرابت نزدیکی با عرصه اجتماعی داشته و از اینرو تحقق این حقوق برای برخی از گروههای اجتماعی طرد شده یا حذف شده از این عرصه مورد توجه نظریه پردازان این حوزه قرار گرفته است. یکی از آن گروهها را میتوان زنان دانست که با توجه به سری تاریخی خانه نشینی آنان و محدود شدن به عرصه خصوصی، تحقق شهروندی اجتماعی آنان مورد تردید است. از این منظر به منظور تحقق این حقوق برای زنان ضروری است حمایتهایی در قالب تدوین قوانین صورت گیرد. پژوهش حاضر با روش تحلیل محتوا به مطالعه تطبیقی مفهوم شهروندی اجتماعی زنان در جمهوری اسلامی ایران در قانون اساسی و برنامه های توسعه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی با قوانین بینالمللی پرداخته است. نتایج حاکی از آن است تمامی ابعاد حقوق اجتماعی شهروندی زنان مورد توجه قانونگذار نبوده است و نیازمند تدقیق قوانین در این حوزه هستیم.
کلمات کلیدی:
شهروندی اجتماعی، زنان، قانون اساسی، برنامههای توسعه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی.
چکیده:
«عفت جنسی» به عنوان یک خصیصۀ انسانی در تفکر توحیدی از جایگاه ارزشی ویژهای برخوردار است. این صفت به معنای اعتدال در گرایشهای رفتاری حاکم بر زندگی است که شریعت اسلام آن را به بهترین صورت در نظام قانونگذاری اسلامی ترسیم کردهاست. عفت جنسی در سلامت فرد، استحکام خانواده و سلامت و استحکام جامعه نقش اساسی دارد. در پژوهش حاضر تدابیرکنشی مدنی و جایگاه اقدامات پیشگیرانۀ حقوقی در جهت حفظ عفت جنسی زنان مورد بررسی و مداقه قرار گرفته است و نتیجۀ حاصل آن است که تقنین مواردی چون ثبت نکاح، الزام به نگهداشتن عده طلاق و وفات، حق فسخ نکاح در صورت وجود عیوب خاص در مرد، توجه به حقوق و حمایتهای مالی از زوجه پس از طلاق و توجه به اشتغال زن در شرایط مناسب شأن، مصلحت و حیثیت خانوادگی زوجین از اقدامات حمایتی و پیشگیرانه در جهت حفظ و عدم تعدی به عفت جنسی خانواده و اجتماع هستند.
واژگان کلیدی:
تدابیر کنشی، عفت جنسی، قانون مدنی.
چکیده:
تنتریسم از آن دسته از آیینهای باستانی است که در بیشتر ادیان اصلی هند مثل هندویی، بودایی و جینی تأثیر گذاشته است. جایگاه ویژهی مؤلفههای زنانه با حضور برجستهی شکتی و تجلیاتش همچون کالی، از جمله مهمترین ویژگیهای آیین تنتره، در همهی ابعاد نظری و عملی است؛ در این زمینه میتوان به تاکید بر مؤلفهی زنانه در این آیین اشاره کرد و پیرو آن، حضور و جایگاه زن در تمام آموزههای عملی که چگونگی اجرای آنها در مراسم و مناسک این آیین – همچون آئینی و قربانی – در متون مقدسی چون تنتراها و کآموسوتراها بیان شده است. به دلیل آنکه، با فقدان اثری علمی و تخصصی در مورد آموزههای تنتریکا، به ویژه نقش عنصر زنانه در این آیین مواجه هستیم، میتوان اهمیت و ضرورت پژوهش در این زمینه را دریافت.
هدف این نوشتار، بررسی و تبیین آموزههای آیین تنتره و پیوند آنها با جایگاه و حضور زن در این آیین است.
کلید واژه:
تنتریسم، زن، حضور زن، شکتی.
چکیده:
افراد مختلف، برداشتهای متفاوتی از پدیدههای یکسان دارند و وجود این ادراکات متفاوت، پایههای متفاوتی را برای رفتار افراد شکل میدهند. این تفاوت ادراکی، در سطوح بالاتری مانند سیاستگذاران و برنامهریزان کلان یک جامعه، در برنامهها و سیاستهای تقنینی و اجرایی به صورت چرخشهای مکرر و متعارض با تغییر دولتها و گرایشهای نظری سیاستگذاران بروز پیدا کرده و در نتیجه گاه منجر به کوتاهی برد و کم اثر بودن برنامهها میشود؛
چراکه فرآیند خطمشیگذاری در حوزه زنان و آسیبشناسی آن توسط خطمشیگذاران، در اهمیتی که به بدنه اجتماعی یا ساختارها داده میشود، رویکردهای متمایزی را ایجاد میکند. لذا شناخت این ادراکات در نقد و بررسی هرچه بهتر برنامهها تأثیر بهسزایی خواهد داشت.
این پژوهش، با بهرهگیری از رویکرد کیفی و روش پدیدارنگاری ادراکات متفاوت مشارکتکنندگان (برنامهریزان و سیاستگذاران حوزه زنان و خانواده) از پدیده «عدالت جنسیتی» در موازنه با فرد یا ساختار، به وسیله انجام مصاحبههای نیمهساختاریافته، احصاء و مطابق با چارچوب روش پدیدارنگاری در قالب طبقات توصیفی متفاوت که نشاندهنده مفاهیم متفاوت از پدیده «عدالت جنسیتی» در خصوص فردگرایی یا ساختارگرایی هستند، ارائه شده است.
نتایج این پژوهش نشان میدهد، در رویکرد شهروندمحوری اساساً شاهد مسئلهشناسی غیر متمرکز و از پایین به بالا بر اساس مطالبات شهروندی هستیم؛ در حالیکه، در رویکرد ساختارگرا همچنان رگههایی از تمرکزگرایی و مسئلهشناسی از بالا به پایین دیده میشود. این دو رویکرد تأثیرات متعارض بهسزایی در مرحله مسئلهشناسی و تدوین خطمشی خواهد داشت.
چکیده:
مقدمه: تحقیق حاضر به منظور بررسی رابطه ترس از ارزیابی منفی، تعارضات خانوادگی با اختلال پر اشتهایی عصبی صورت گرفت.
روش: طرح اين پژوهش ماهيت توصيفي – همبستگي انجام شده است. برای تجزیه و تحلیل اطالعات از آزمون ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه استفاده گردید. برای این منظور از نرم – افزار آماری SPSS استفاده شد.
جامعه تحقیق 100دختر نوجوان 17 تا 20ساله شهر بجنورد در سال 1398 -1399 به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند.
شرکت کنندگان به پرسشنامه نگرش خوردن يا EAT (گارنر و گرفينکل ، 1979)، پرسشنانه مقياس رتبه بندي والد – کودک (PCRS)، مقياس کوتاه ترس از ارزيابي منفی (FNES-B) پاسخ دادند.
یافته ها: نتایج نشان داد بین تعارض والد – فرزندی و اختلال پر اشتهایی روانی در زنان مراجعه کننده به کلینیک های تغذیه و رژیم درمانی رابطه وجود دارد و از سویی بین ترس از ارزيابي منفي و اختلال پر اشتهايي رواني در زنان مراجعه کننده به کلينيک هاي تغذيه و رژيم درماني رابطه وجود دارد.
نتایج: این نتایج بیان میکنند که وجود مشکل در ترس ازارزیابی منفی و تعارضات خانوادگی میتوانند در افزایش اختلالات پراشتهایی عصبی تاثیرگذار باشند.
واژه های کلیدی:
ارزیابی منفی، تعارضات خانوادگی، پراشتهایی عصبی.
چکیده:
پژوهش حاضر با هدف بررسی ارتباط بین طرحواره های ناسازگار اولیه و خودناتوان سازی تحصیلی در دختران مادر سرپرست انجام گرفته است. حجم نمونه پژوهش را 158 نفر از دختران مادر سرپرست 15 تا 19 ساله که در زمان انجام پژوهش، مادران شان تحت پوشش اداره بهزیستی تهران بودند و پرونده آنان توسط 5 کلینیک مددکاری اجتماعی پیگیری می شود، تشکیل داده است، که بر اساس روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شده اند. جمع آوری اطلاعات از طریق مقیاس های طرح واره ناسازگار اولیه یانگ (1998) و خود ناتوان سازی تحصیلی میگلی (۲۰۰۰) صورت گرفته است و برای تحلیل داده های جمع آوری شده از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون استفاده شده است. یافته های پژوهش حاکی از عدم وجود ارتباط معنادار بین طرح واره ناسازگار اولیه با خودناتوان سازی تحصیلی است. همچنین یافته ها نشان داد که متغیر طرح واره ناسازگار اولیه در سطح معناداری قابلیت پیش بینی خودناتوان سازی تحصیلی را در بین جامعه هدف پژوهش دارد.
واژه های کلیدی:
خانواده های تک سرپرست، طرح واره ناسازگار اولیه، خود ناتوان سازی تحصیلی، دختران مادر سرپرست.
چکیده:
هدف این تحقیق بررسی رابطه شیوههای فرزند پروری والدین بر هویتیابی و سازگاری اجتماعی است. جامعه آماری دختران 14 الی 18 ساله شهر رباط کریم میباشند. با توجه به جدول مورگان 166 نفر به عنوان نمونه با روش نمونه گیری خوشه ای مرحله ای به صورت تصادفی انتخاب شدند.
ابزار پژوهش شامل پرسشنامه شیوههای فرزندپروری بامریند (1973). 30 سؤالی، پرسشنامه هویت برزونسکی (1989) 40 سؤالی و پرسشنامه سازگاری اجتماعی بل (1961) 32 سؤالی میباشد. دادهها با استفاده از نرم افزار SPSS از تحلیل رگرسیون و ضریب همبستگی استفاده شده است.
نتایج حاصل از تحلیل همبستگی نشان داد که شیوههای فرزندپروری مقتدارنه و سهلگیرانه با هویتیابی رابطه مستقیم دارد، ولی شیوه مستبدانه با هویتیابی رابطه معکوس دارد؛ هم چنین شیوههای فرزندپروری مقتدرانه و مستبدانه با سازگاری اجتماعی رابطه مستقیم دارند، ولی شیوه فرزندپروری سهلگیرنه با سازگاری اجتماعی رابطه معکوس دارد.
کلیدواژه ها:
شیوههای فرزندپروری والدین، هویتیابی، سازگاری اجتماعی.
چکیده:
طلاق منحوس ترین و عبوس ترین تقدیری است که مقدور است برای هر فردی رقم بخورد ولی تحسر که این باور همیشه ملکه ی ذهن ما بود. این عارضه ها همه برای همسایه است ما انسان ها نظیر زنبوری هستیم که گاهی شیفته زیبایی و دلربایی گل گوشتخوار می شدیم ولی نمی دانیم که انتخاب این همه زیبایی تاوان سنگینی دارد، به اندازه ای که دیگر زنده نباشیم اما باز در حیرتم که چرا آن گل را انتخاب می کنیم؛ من به عنوان یک حقوقدان معتقدم بغرنج ها آنقدر که فکر میکنیم، خطیر نیستند؛ ولی اگر نتوانیم آنها را با شیوه های مناسب روانشناسی واکاوی کنیم، مقدور است تبدیل به یک معضل جدی شود. پدیده طلاق یک پدیده روانشناختی می باشد و علل متفاوتی دارد از جمله روانی – فردی – اجتماعی.
در این مقاله، سعی بر واکاوی و بررسی روانشناسی محیط بر طلاق دارد، تا بتواند عوامل موثر بر انفکاک آن را دریابد. همچنین با نقدی ادبی، 4 معضل نظیر بغرنج اقتصادی، اعتیاد، خیانت و ناسازگاری جنسی شرح داده میشود.
کلمات کلیدی:
حقوق، هنر، نویسندگی، زندگی مشترک، روانشناسی محیط، نقد ادبی.